برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۵۱۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۳۸۲

ایضاً له

  لب باز مگیر یک زمان از لب جام تا بستانی کام جهان از لب جام  
  در جام جهان چو تلخ و شیرین بهمست این از لب یار خواه و آن از لب جام  

ایضاً له

  در آرزوی بوس و کنارت مردم وز حسرت لعل آبدارت مردم  
  قصّه نکنم دراز کوتاه کنم بازآ بازآ کز انتظارت مردم[۱]  

ایضاً له

  عمری ز پی مراد ضایع دارم وز دور فلک چیست که نافع دارم  
  با هر که بگفتم که ترا دوست شدم شد دشمن من وه که چه طالع دارم  

ایضاً له

  من حاصل عمر خود ندارم جز غم در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم  
  یک همدم باوفا ندیدم جز درد یک مونس نامزد ندارم جز غم[۲]  

ایضاً له

  1. خ و بعضی نسخ دیگر: باز آی که باز از انتظارت مردم،
  2. چنین است این رباعی در ق الف، در سایر نسخ همه محرّف و قوافی فاسد است،