برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۴۹۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۳۶۰
  که بار غمم بر زمین دوخت پای بضرب اصولم برآور ز جای  
  مغنّی نوائی بگلبانگ رود بگوی و بزن خسروانی سرود[۱]  
  روان بزرگان ز خود شاد کن ز پرویز و از باربد یاد کن  
  مغنّی از آن پرده نقشی بیار ببین تا چه گفت از درون پرده‌دار  
  چنان برکش آواز خنیاگری که ناهید چنگی برقص آوری  
  رهی زن که صوفی بحالت رود بمستیّ وصلش حوالت رود  
  مغنّی دف و چنگ را ساز ده بآیین خوش نغمه آواز ده  
  فریب جهان قصّهٔ روشن است ببین تا چه زاید شب آبستن است  
  مغنّی ملولم دوتائی بزن بیکتائی او که تائی بزن  
  همی بینم از دور گردون شگفت ندانم کرا خاک خواهد گرفت  
  دگر[۲] رند مغ آتشی میزند ندانم چراغ که بر میکند  
  درین خونفشان عرصهٔ رستخیز تو خون صراحیّ و ساغر بریز  
  بمستان نوید سرودی فرست بیاران رفته درودی فرست  
  1. چنین است در خ، ولی این بیت با جزئی اختلاف تقریباً عین بیت پانزدهم قبل ازین است،
  2. چنین است «دگر» با دال در اصل نسخهٔ خطّی خ صریحاً، ولی در چاپ «وگر» با واو چاپ شده،