برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۴۷۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۳۴۷
  همچو جم جرعهٔ ما[۱] کش که ز سرّ دو جهان پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی[۲]  
  بر در میکده رندان قلندر باشند که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی  
  خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی  
  سر ما و در میخانه که طرف بامش بفلک بر شد و دیوار بدین کوتاهی  
  قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلماتست بترس از خطر گمراهی  
  اگرت سلطنت فقر ببخشند ایدل کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی[۳]  
  تو دم فقر ندانی زدن از دست مده مسند خواجگی و مجلس[۴] توران‌شاهی  
  حافظ خام طمع شرمی ازین قصّه بدار  
  عملت چیست که فردوس[۵] برین میخواهی  
۴۸۹  ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی  ۴۷۹
  1. چنین است در خ س نخ، سایر نسخ: جرعهٔ می،
  2. در بسیاری از نسخ اینجا بیت ذیل را علاوه دارند: با گدایان در میکده ای سالک راه بادب باش گر از سرّ خدا آگاهی،
  3. خ ی اینجا بیت ذیل را علاوه دارند که در حقیقت از حیث معنی و مضمون و قافیه عین بیت ششم است و گویا یکی ازین دو بیت اصلاح و عبارة اخرای بیت دیگر بوده از خود خواجه و سپس بعضی نسّاخ هر دو را درین غزل ثبت کرده‌اند: گذرت بر ظلماتست بجو خضر رهی که درین مرحله بسیار بود گمراهی،
  4. خ: منصب،
  5. چنین است در خ، سایر نسخ: مزدش دو جهان میخواهی،– نخ درین غزل بیت ذیل را علاوه دارد: فکر و اندیشه جمیلست کنون می‌باید گوشوارش ز دُردانهٔ تورانشاهی،