برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۴۶۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۳۳۴
  گر چه دوریم بیاد تو قدح می‌گیریم بعد منزل نبود در سفر روحانی  
  از گل پارسیم غنچهٔ عیشی نشکفت حبّذا دجلهٔ بغداد و می ریحانی  
  سر عاشق که نه خاک در معشوق بود کی خلاصش بود از محنت سرگردانی  
  ای نسیم سحری خاک در یار بیار  
  که کند حافظ ازو دیدهٔ دل نورانی  
۴۷۳  وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی حاصل از حیات ای جان این دمست تا دانی  ۴۵۱
  کام بخشی گردون عمر در عوض دارد جهد کن که از دولت داد عیش بستانی  
  باغبان چو من زینجا بگذرم حرامت باد گر بجای من سروی غیر دوست بنشانی  
  زاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشت عاقلا مکن کاری کاورد پشیمانی  
  محتسب[۱] نمیداند این قدر که صوفی را جنس خانگی[۲] باشد همچو لعل رمّانی  
  1. چنین است در خ، ق ر ی و سودی: خم‌شکن،
  2. چنین است در جمیع نسخ، و مراد از «جنس خانگی» چنانکه سودی نیز تفسیر نموده بدون شبهه شراب خانگی است که خواجه در مواضع دیگر نیز بدان مکرّر اشاره نموده است مثلا این بیت او: شراب خانگی ترس محتسب خورده بروی یار بنوشیم و بانگ نوشا نوش، و این بیت دیگر او: شراب خانگیم بس می مغانه بیار که من نمی‌شنوم بوی خیر ازین اوضاع، و آنچه از بعضی شنیده‌ام که مراد از جنس خانگی حشیش است ظاهراً بکلّی واهی و بی اساس و از جنس خیالات همان معتادین باین گیاه باید باشد،–