برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۴۴۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۳۱۳
  نام نیک ار طلبد[۱] از تو غریبی چه شود توئی امروز درین شهر که نامی داری  
  بس دعای سحرت مونس جان خواهد بود  
  تو که چون حافظ شبخیز غلامی داری  
۴۴۹  ای که مهجوری عشّاق روا میداری عاشقانرا ز بر خویش جدا میداری  ۴۴۴
  تشنهٔ بادیه را هم بزلالی دریاب بامیدی که درین ره بخدا میداری  
  دل ببردیّ و بحل کردمت ای جان لیکن به ازین دار نگاهش که مرا میداری  
  ساغر ما که حریفان دگر می‌نوشند ما تحمّل نکنیم ار تو روا میداری  
  ای مگس حضرت[۲] سیمُرغ نه جولانگه تست عرض خود می‌بری و زحمت ما میداری  
  تو بتقصیر خود افتادی ازین در محروم از که می‌نالی و فریاد چرا میداری  
  حافظ از پادشهان پایه بخدمت طلبند  
  سعی نابرده چه امّید عطا میداری  
۴۵۰  روزگاریست که ما را نگران میداری مخلصانرا نه بوضع دگران میداری  ۴۳۱
  گوشهٔ چشم رضائی بمنت باز نشد اینچنین عزّت صاحب‌نظران میداری  
  1. چنین است در خ، نخ ر و سودی: نامی ار می‌طلبد، ق م: کامی ار می‌طلبد.
  2. چنین است در جمیع نسخ قدیمه که نزد اینجانب حاضر است و نیز در شرح سودی، نسخ چاپی: عرصهٔ.