این برگ همسنجی شدهاست.
۲۸۸
منم که بی تو نفس میکشم زهی خجلت | مگر تو عفو کنی ور نه چیست عذر گناه | |||||
ز دوستان تو آموخت در طریقت مهر | سپیده دم که صبا چاک زد شعار سیاه | |||||
بعشق روی تو روزی که از جهان بروم | ز تربتم بدمد سرخ گل بجای گیاه | |||||
مده بخاطر نازک ملالت از من زود[۱] | ||||||
که حافظ تو خود این لحظه گفت بسم الله |
۴۱۷ | عیشم مدامست از لعل دلخواه | کارم بکامست الحمدلله | ۴۲۴ | |||
ای بخت سرکش تنگش ببر کش | گه جام زر کش گه لعل دلخواه | |||||
ما را برندی[۲] افسانه کردند | پیران جاهل شیخان گمراه | |||||
از دست زاهد کردیم توبه | وز فعل عابد استغفرالله | |||||
جانا چه گویم شرح فراقت | چشمی و صد نم جانیّ و صد آه | |||||
کافر مبیناد این غم که دیدست | از قامتت سرو از عارضت ماه | |||||
شوق لبت برد از یاد حافظ | ||||||
درس شبانه ورد سحرگاه |