این برگ همسنجی شدهاست.
۲۷۳
حافظ وصال میطلبد از ره دعا | ||||||
یا رب دعای خستهدلان مستجاب کُن |
۳۹۶ | صبحست ساقیا قدحی پرشراب کُن | دور فلک درنگ ندارد شتاب کن | ۳۹۶ | |||
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب | ما را ز جام بادهٔ گلگون خراب کن | |||||
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد | گر برگ عیش میطلبی ترک خواب کن | |||||
روزی که چرخ از گِلِ ما کوزها کند | زنهار کاسهٔ سر ما پرشراب کن | |||||
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم | با ما بجام بادهٔ صافی خطاب کن | |||||
کار صواب بادهپرستیست حافظا | ||||||
برخیز و عزم جزم بکار صواب کن |
۳۹۷ | ز در درآ و شبستان ما منوّر کن | هوای مجلس روحانیان معطّر کن | ۳۸۸ | |||
اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز | پیالهٔ بدهش گو دماغ را تر کن | |||||
بچشم و ابروی جانان سپردهام دل و جان | بیا بیا و تماشای طاق و منظر کن | |||||
ستارهٔ شب هجران نمیفشاند نور | ببام قصر برآ و چراغ مه برکن | |||||
بگو بخازن جنّت که خاک این مجلس | بتحفه بر سوی فردوس و عود مجمر کن |