این برگ همسنجی شدهاست.
د
| ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست | ۱۵ |
| ای هدهد صبا بسبا میفرستمت | ۶۲ |
| باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبرست | ۲۸ |
| بجان خواجه و حقّ قدیم و عهد درست | ۲۱ |
| بدام زلف تو دل مبتلای خویشتن است | ۳۶ |
| برو بکار خود ای واعظ این چه فریادست | ۲۵ |
| بکوی میکده هر سالکی که ره دانست | ۳۳ |
| بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت | ۵۴ |
| بنال بلبل اگر با منت سر یاریست | ۴۶ |
| بیا که قصر امل سخت سست بنیادست | ۲۷ |
| بیمهر رخت روز مرا نور نماندست | ۲۷ |
| تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست | ۲۶ |
| جز آستان توام در جهان پناهی نیست | ۵۳ |
| چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست | ۱۷ |
| چه لطف بود که ناگاه رشحهٔ قلمت | ۶۴ |
| حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست | ۵۲ |
| حال دل با تو گفتنم هوس است | ۳۰ |
| حسنت باتّفاق ملاحت جهان گرفت | ۶۰ |
| خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست | ۲۳ |
| خلوتگزیده را بتماشا چه حاجتست | ۲۴ |
| خم زلف تو دام کفر و دینست | ۳۹ |
| خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت | ۱۳ |
| خواب آن نرگس فتّان تو بیچیزی نیست | ۵۳ |
| خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست | ۴۵ |
| خیال روی تو در هر طریق همره ماست | ۱۸ |
| دارم امید عاطفتی از جناب دوست | ۴۲ |
| در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست | ۲۰ |
| درین زمانه رفیقی که خالی از خللست | ۳۲ |