برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۳۷۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۲۴۵
  چو هر خاکی که باد آورد فیضی برد از انعامت ز حال بنده یاد آور که خدمتگار دیرینم  
  نه هر کو نقش نظمی زد کلامش دلپذیر افتد تذرو طرفه من گیرم که چالاکست شاهینم  
  اگر باور نمیداری رو از صورتگر چین پرس که مانی نسخه میخواهد ز نوک کلک مشکینم  
  وفاداریّ و حق گوئی نه کار هر کسی باشد غلام آصف ثانی جلال الحقّ و الدّینم  
  رموز مستی و رندی ز من بشنو نه از واعظ[۱]  
  که با جام و قدح هر دم ندیم ماه و پروینم  
۳۵۷  در خرابات مغان نور خدا می‌بینم این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم  ۳۷۴
  جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو خانه می‌بینی و من خانه خدا می‌بینم  
  خواهم از زلف بتان نافه گشائی کردن فکر دورست همانا که خطا می‌بینم  
  سوز دل اشک روان آه سحر نالهٔ شب این همه از نظر لطف شما می‌بینم  
  هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال با که گویم که درین پرده چها می‌بینم  
  کس ندیدست ز مشک ختن و نافهٔ چین آنچه من هر سحر از باد صبا می‌بینم  
  1. چنین است در ی و ص. خ ق ل و سودی: نه از حافظ (محتمل است باحتمالی ضعیف بنا بر فرض صحّت این نسخ اخیره که این غزل شاید فی‌الواقع از خود حافظ نبوده بلکه از یکی از معاصرین او بوده باستقبال غزل دیگر خواجه بهمین وزن و قافیه: بمژگان سه کردی هزاران رخنه در دینم که سهواً در دیوان خواجه داخل شده است).