این برگ همسنجی شدهاست.
۲۲۴
برندی شهره شد حافظ میان همدمان لیکن | ||||||
چه غم دارم که در عالم قوامالدّین حسن[۱] دارم |
۳۲۸ | من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم | لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم | ۳۶۴ | |||
دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو | که من این ظنّ برقیبان تو هرگز نبرم | |||||
همّتم بدرقهٔ راه کن ای طایر قدس | که درازست ره مقصد و من نوسفرم | |||||
ای نسیم سحری بندگی من برسان | که فراموش مکن وقت دعای سحرم | |||||
خرّم آن روز کزین مرحله بربندم بار | وز سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم | |||||
حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل | دیده دریا کنم از اشک و درو غوطه خورم | |||||
پایهٔ نظم بلندست و جهانگیر بگو | ||||||
تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم |
۳۲۹ | جوزا سحر نهاد حمایل برابرم | یعنی غلام شاهم و سوگند میخورم[۲] | ۳۷۰ | |||
ساقی بیا که از مدد بخت کارساز | کامی که خواستم ز خدا شد میسّرم |
- ↑ چنین است در خ ق س، باقی نسخ: امین الدّین.
- ↑ این اشعار چنانکه از سبک و اسلوب آنها و نیز از عدّهٔ آنها که از عدّهٔ معمولی ابیات غزل متجاوزست واضح میشود در حقیقت قصیده است نه غزل و بهمین مناسبت در عموم نسخ چاپی و بسیاری از نسخ خطی آنرا در جزو قصاید خواجه چاپ کردهاند نه در غزلیّات، ولی چون در قدیمیترین نسخهٔ موجودهٔ مورّخهٔ دیوان حافظ یعنی در نسخهٔ خ و همچنین در بعضی نسخ خطی دیگر و نیز در شرح سودی بر حافظ در جزو غزلیّات حافظ در باب میم درج شده بود لهذا ما نیز پیروی آنها را کرده در همین موضع باقی گذاردیم.