برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۳۴۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۲۱۸
  دارم از لطف ازل جنّت فردوس طمع گر چه دربانی میخانه فراوان کردم  
  این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت اجر صبریست که در کلبهٔ احزان کردم  
  صبح خیزیّ و سلامت طلبی چون حافظ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم  
  گر بدیوان غزل صدرنشینم چه عجب  
  سالها بندگی صاحب دیوان کردم  
۳۲۰  دیشب بسیل اشک ره خواب میزدم نقشی بیاد خطّ تو بر آب میزدم  ۳۱۶
  ابروی یار در نظر و خرقه سوخته جامی بیاد گوشهٔ محراب میزدم  
  هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست بازش ز طرّهٔ تو بمضراب میزدم  
  روی نگار در نظرم جلوه می‌نمود وز دور بوسه بر رخ مهتاب میزدم  
  چشمم بروی ساقی و گوشم بقول چنگ فالی بچشم و گوش در این باب میزدم  
  نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم بر کارگاه دیدهٔ بیخواب میزدم  
  ساقی بصوت این غزلم کاسه میگرفت میگفتم این سرود و می ناب میزدم  
  خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام  
  بر نام عمر و دولت احباب میزدم