این برگ همسنجی شدهاست.
۲۱۰
من نمییابم مجال ای دوستان | گر چه دارد او جمالی بس جمیل | |||||
پای ما لنگست و منزل بس دراز[۱] | دست ما کوتاه و خرما بر نخیل | |||||
حافظ از سرپنجهٔ عشق نگار | همچو مور افتاده شد در پای پیل | |||||
شاه عالم را بقا و عزّ و ناز | ||||||
باد و هر چیزی که باشد زین قبیل |
۳۰۹ | عشقبازیّ و جوانیّ و شراب لعلفام | مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام | ۳۱۲ | |||
ساقی شکّردهان و مطرب شیرین سخن | همنشینی نیککردار و ندیمی نیکنام | |||||
شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگی | دلبری در حسن و خوبی غیرت ماه تمام | |||||
بزمگاهی دلنشان[۲] چون قصر فردوس برین | گلشنی پیرامنش چون روضهٔ دارالسّلام | |||||
صفنشینان نیکخواه و پیشکاران باادب | دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوستکام | |||||
بادهٔ گلرنگ تلخ تیز خوشخوار سبک | نُقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام | |||||
غمزهٔ ساقی بیغمای خرد آهخته تیغ | زلف جانان از برای صید دل گسترده دام | |||||
نکتهدانی بذلهگو چون حافظ شیرین سخن | بخشش آموزی جهانافروز چون حاجی قوام |