این برگ همسنجی شدهاست.
۲۰۵
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس | ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک | |||||
در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن | کس عیار زر خالص نشناسد چو محک | |||||
گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم | وعده از حدّ بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک | |||||
بگشا پستهٔ خندان و شکرریزی کن | خلق را از دهن خویش مینداز بشک | |||||
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد | من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک | |||||
چون بر حافظ خویشش نگذاری باری | ||||||
ای رقیب از بر او یک دو قدم دورترک |
۳۰۲ | خوشخبر باشی[۱] ای نسیم شمال | که بما میرسد زمان وصال | ۳۰۲ | |||
قصّة العشق لاانفصام لها | فُصِمَت[۲] ها هنا لسانالقال[۳] | |||||
ما لِسَلمی[۴] و مَنْ بذی سَلَمٍ | اَینَ جیراننا و کیف الحال | |||||
عفت الدّار بعد عافیة | فاسألوا حالها عن الاطلال |
- ↑ بعضی نسخ: باش، بعضی دیگر: با وی،
- ↑ چنین است در اعلب نسخ «فصمت با فاء و صاد مهمله بصیغهٔ مجهول یعنی بریده شده و منقطع شد و شکسته شده و علّت تأنیث فعل آنست که «لسان» از کلماتی است که هم مذکّر استعمال میشود و هم مؤنث و وقتیکه مراد از آن زبان بمعنی لغت باشد نه عضو مخصوص تأنیث در آن اکثر است (لسان العرب)،
- ↑ چنین است در بعضی نسخ، بعضی دیگر: مقال، برخی دیگر: الحال،
- ↑ بعضی نسخ: ما بسلمی،