این برگ همسنجی شدهاست.
۲۰۲
کنون چه چاره که در بحر غم بگردابی | فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق | |||||
بسی نماند که کشتیّ عمر غرقه شود | ز موج شوق تو در بحر بیکران فراق | |||||
اگر بدست من افتد فراق را بکشم | که روز هجر سیه باد و خانومان فراق | |||||
رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب | قرین آتش هجران و همقران فراق | |||||
چگونه دعوی وصلت کنم بجان که شدست | تنم وکیل قضا و دلم ضمان فراق | |||||
ز سوز شوق دلم شد کباب دور از یار | مدام خون جگر میخورم ز خوان فراق | |||||
فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق | ببست گردن صبرم بریسمان فراق | |||||
بپای شوق گر این ره بسر شدی حافظ | ||||||
بدست هجر ندادی کسی عنان فراق |
۲۹۸ | مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق | گرت مدام میسّر شود زهی توفیق | ۲۹۸ | |||
جهان و کار جهان جمله هیچ بر[۱] هیچست | هزار بار من این نکته کردهام تحقیق | |||||
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم | که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق | |||||
به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت | که در کمینگه عمرند قاطعان طریق |
- ↑ چنین است در خ ل ی ط، سایر نسخ : در