این برگ همسنجی شدهاست.
۲۰۰
همچو صبحم یک نفس باقیست با[۱] دیدار تو | چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع | |||||
سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین | تا منوّر گردد از دیدارت ایوانم چو شمع | |||||
آتش مهر ترا حافظ عجب در سر گرفت | ||||||
آتش دل کی بآب دیده بنشانم چو شمع |
۲۹۵ | سحر ببوی گلستان دمی شدم در باغ | که تا چو بلبل بیدل کنم علاج دماغ | ۲۹۵ | |||
بجلوهٔ گل سوری نگاه میکردم | که بود در شب تیره بروشنی چو چراغ | |||||
چنان بحسن و جوانیّ خویشتن مغرور | که داشت از دل بلبل هزار گونه فراغ | |||||
گشاده نرگس رعنا ز حسرت آب از چشم | نهاده لاله ز سودا بجان و دل صد داغ | |||||
زبان کشیده چو تیغی بسرزنش سوسن | دهان گشاده[۲] شقایق چو مردم ایغاغ[۳] | |||||
یکی[۴] چو باده پرستان صراحی اندر دست | یکی[۴] چو ساقی مستان بکف گرفته ایاغ[۵] | |||||
نشاط و عیش و جوانی چو گل غنیمت دان | ||||||
که حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ |
- ↑ چنین است در غالب نسخ قدیمه. س: تا دیدار تو، نسخ چاپی: بیدیدار تو،
- ↑ خ: سپر گرفته،
- ↑ ایغاغ بدو غین معجمه ک ایقاق با دو قاف نیز نویسند بترکی یا بمغولی بمعنی نمّام و سخنچین و ساعی است، رجوع شود برای شواهد این فقره بحواشی آخر کتاب و بحواشی جلد سوّم جهانگشای جوینی ص ۲۹۸-۲۹۹،
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ بعضی نسخ «گهی» در هر دو جا،
- ↑ ایاغ بمعنی پیالهٔ شرابخوری است (برهان)