برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۳۲۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۱۹۸
  ای حافظ ار مراد میسّر شدی مدام  
  جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش  
۲۹۲  قسم بحشمت و جاه و جلال شاه شجاع که نیست با کسم از بهر مال و جاه نزاع  ۲۹۲
  شراب خانگیم بس می مغانه بیار حریف باده رسید ای رفیق توبه وداع  
  خدایرا بمیم شست و شوی خرقه کنید که من نمی‌شنوم بوی خیر از این اوضاع  
  ببین که رقص‌کنان میرود بنالهٔ چنگ کسی که رخصه نفرمودی استماع سماع  
  بعاشقان نظری کن بشکر این نعمت که من غلام مطیعم تو پادشاه مطاع  
  بفیض جرعهٔ جام تو تشنه‌ایم ولی نمیکنیم دلیری نمیدهیم صداع  
  جبین و چهرهٔ حافظ خدا جدا مکناد  
  ز خاک بارگه کبریای شاه شجاع  
۲۹۳  بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع شمع خاور فکند بر همه اطراف شعاع  ۲۹۴
  برکشد آینه از جیب افق چرخ و در آن بنماید رخ گیتی بهزاران انواع  
  در زوایای طربخانهٔ جمشید فلک ارغنون ساز کند زهره بآهنگ سماع  
  چنگ در غلغله آید که کجا شد منکر جام در قهقهه آید که کجا شد منّاع