برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۳۰۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۱۷۴
  چو قسمت ازلی بی‌حضور ما کردند گر اندکی نه بوفق رضاست خرده مگیر  
  چو لاله در قدحم ریز ساقیا می و مشک که نقش خال نگارم نمیرود ز ضمیر  
  بیار ساغر دُرّ خوشاب ای ساقی حسود گو کرم آصفی ببین و بمیر  
  بعزم توبه نهادم قدح ز کف صد بار ولی کرشمهٔ ساقی نمیکند تقصیر  
  می دوساله و محبوب چارده‌ساله همین بسست مرا صحبت صغیر و کبیر  
  دلِ رمیدهٔ ما را که پیش میگیرد خبر دهید بمجنون خسته از زنجیر  
  حدیث توبه درین بزمگه مگو حافظ  
  که ساقیان کمان ابرویت زنند بتیر[۱]  
۲۵۷  روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر پیش شمع آتش پروانه بجان گو درگیر  ۲۵۲
  در لب تشنهٔ ما بین و مدار آب دریغ بر سر کشتهٔ خویش آی و ز خاکش برگیر  
  ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرش در غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر  
  چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باک آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر  
  در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقص ور نه با گوشه رو و خرقهٔ ما در سر گیر  
  1. ق، نخ و بعضی نسخ دیگر اینجا بیت ذیل را علاوه دارند: چه جای گفتهٔ خواجو و شعر سلمانست که شعر حافظ بهتر ز شعر خوب ظهیر،