برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۲۷۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۱۴۰
۲۰۶  پیش از اینت بیش ازین اندیشهٔ[۱] عشّاق بود مهرورزیّ تو با ما شهرهٔ آفاق بود  ۲۴۰
  یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان بحث سرّ عشق و ذکر حلقهٔ عشّاق بود  
  پیش ازین کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود  
  از دمِ صبح ازل تا آخر شام ابد دوستیّ و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود  
  سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد ما باو محتاج بودیم او بما مشتاق بود  
  حسن مهرویان مجلس گرچه دل میبُرد و دین بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود  
  بر درِ شاهم گدائی نکتهٔ در کار کرد گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزّاق بود  
  رشتهٔ تسبیح اگر بُگسست معذورم بدار دستم اندر دامن ساقیّ سیمین ساق بود  
  در شب قدر ار صبوحی کرده‌ام عیبم مکن سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود  
  شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد  
  دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود  
۲۰۷  یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود  ۲۴۱
  راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک بر زبان بود مرا آنچه ترا در دل بود  
  دل چو از پیر خرد نقل معانی میکرد عشق میگفت بشرح آنچه برو مشکل بود  
  1. چنین است در خ، ق نخ: غمخواری.