برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۲۶۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۱۳۵
  گفتم ز لعل نوش لبان پیر را چه سود گفتا ببوسهٔ شکرینش جوان کنند  
  گفتم که خواجه کی بسر حجله میرود گفت آنزمان که مشتری و مه قران ک‍نند  
  گفتم دعای دولت او ورد حافظ است  
  گفت این دعا ملایک هفت آسمان کنند  
۱۹۹  واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون بخلوت میروند آن کار دیگر میکنند  ۱۲۲
  مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پُرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند  
  گوئیا باور نمیدارند روز داوری کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند  
  یا رب این نودولتانرا با خر خودشان نشان کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند  
  ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند  
  حُسن بی‌پایان او چندانکه عاشق میکشد زمرهٔ دیگر بعشق از غیب سر بر میکنند  
  بر در میخانهٔ عشق ای ملک تسبیح گوی کاندر آنجا طینت آدم مخمّر میکنند  
  صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت  
  قدسیان گوئی که شعر حافظ از بر میکنند  
۲۰۰  دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند پنهان خورید باده که تعزیر[۱] میکنند  ۱۲۳
  1. چنین است در خ ق و شرح سودی بر حافظ، سایر نسخ: تکفیر،