این برگ همسنجی شدهاست.
۱۲۶
۱۸۶ | گر می فروش حاجت رندان روا کند | ایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند | ۱۲۱ | |
ساقی بجام عدل بده باده تا گدا | غیرت نیاورد که جهان پربلا کند | |||
حقّا کزین غمان برسد مژدهٔ امان | گر سالکی بعهد امانت وفا کند | |||
گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیم | نسبت مکن بغیر که اینها خدا کند | |||
در کارخانهٔ که ره عقل و فضل نیست | فهم ضعیف رای فضولی چرا کند | |||
مطرب بساز پرده که کس بی اجل نمرد | وانکو نه این ترانه سراید خطا کند | |||
ما را که درد عشق و بلای خمار کشت | یا وصل دوست یا می صافی دوا کند | |||
جان رفت در سر می و حافظ بعشق سوخت | ||||
عیسی دمی کجاست که احیای ما کند |
۱۸۷ | دلا بسوز که سوز تو کارها بکند | نیاز نیمشبی دفع صد بلا بکند | ۱۱۷ | |
عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش | که یک کرشمه تلافیّ صد جفا بکند | |||
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند | هرآنکه خدمت جام جهاننما بکند | |||
طبیب عشق مسیحا دمست و مشفق لیک | چو درد در تو نبیند کرا دوا بکند | |||
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار | که رحم اگر نکند مدّعی خدا بکند |