برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۲۴۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۱۱۱
۱۶۳  گل بی رخ یار خوش نباشد بی باده بهار خوش نباشد  ۱۶۲
  طرف چمن و طواف بستان بی لاله عذار خوش نباشد  
  رقصیدن سرو و حالت گُل بی صوت هزار خوش نباشد  
  با یار شکرلب گل اندام بی بوس و کنار خوش نباشد  
  هر نقش که دست عقل بندد جز نقش نگار خوش نباشد  
  جان نقد محقّرست حافظ  
  از بهر نثار خوش نباشد  
۱۶۴  نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد  ۲۲۳
  ارغوان جام عقیقی بسمن خواهد داد چشم نرگس بشقایق نگران خواهد شد  
  این تطاول که کشید از غم هجران بلبل تا سراپردهٔ گل نعره‌زنان خواهد شد  
  گر ز مسجد بخرابات شدم خُرده مگیر مجلس وعظ درازست و زمان خواهد شد  
  ای دل ار عشرت امروز بفردا فکنی مایهٔ نقد بقا را که ضمان خواهد شد  
  ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد  
  گل عزیزست غنیمت شمریدش صحبت که بباغ آمد ازین راه و از آن خواهد شد