این برگ همسنجی شدهاست.
۱۰۶
۱۵۵ | اگر روم ز پیش فتنها برانگیزد | ور از طلب بنشینم بکینه برخیزد | ۲۰۹ | |||
و گر برهگذری یکدم از وفاداری | چو گرد در پیش افتم چو باد بگریزد | |||||
و گر کنم طلب نیم بوسه صد افسوس | ز حقّهٔ دهنش چون شکر فرو ریزد | |||||
من آن فریب که در نرگس تو میبینم | بس آب روی که با خاک ره برآمیزد | |||||
فراز و شیب بیابان عشق دام بلاست | کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد | |||||
تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبدهباز | هزار بازی از این طرفهتر برانگیزد | |||||
بر آستانهٔ تسلیم سر بنه حافظ | ||||||
که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد |
۱۵۶ | بحُسن و خلق و وفا کس بیار ما نرسد | ترا در این سخن انکار کار ما نرسد | ۱۷۸ | |||
اگر چه حسنفروشان بجلوه آمدهاند | کسی بحسن و ملاحت بیار ما نرسد | |||||
بحقّ صحبت دیرین که هیچ محرم راز | بیار یک جهت حقگزار ما نرسد | |||||
هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی | بدلپذیری نقش نگار ما نرسد | |||||
هزار نقد ببازار کائنات آرند | یکی بسکّهٔ صاحب عیار ما نرسد | |||||
دریغ قافلهٔ عُمر کانچنان رفتند | که گردشان بهوای دیار ما نرسد |