این برگ همسنجی شدهاست.
۱۰۱
در بحر فتادهام چو ماهی | تا یار مرا بشست گیرد | |||||
در پاش فتادهام بزاری | آیا بود آنکه دست گیرد | |||||
خرّم دل آنکه همچو حافظ | ||||||
جامی ز می الست گیرد |
۱۴۹ | دلم جز مهر مهرویان طریقی بر نمیگیرد | ز هر در میدهم پندش ولیکن در نمیگیرد | ۱۸۰ | |||
خدا را ای نصیحتگو حدیث ساغر و می گو | که نقشی در خیال ما ازین خوشتر نمیگیرد | |||||
بیا ای ساقی گُلرخ بیاور بادهٔ رنگین | که فکری در درون ما ازین بهتر نمیگیرد[۱] | |||||
صراحی میکشم پنهان و مردم دفتر انگارند | عجب گر آتش این زرق در دفتر نمیگیرد | |||||
من این دلق مرقّع را بخواهم سوختن روزی | که پیر می فروشانش بجامی بر نمیگیرد | |||||
از آنرو هست یاران را صفاها با می لعلش | که غیر از راستی نقشی در آن جوهر نمیگیرد | |||||
سر و چشمی چنین دلکش تو گوئی چشم ازو بردوز | برو کاین وعظ بیمعنی مرا در سر نمیگیرد | |||||
نصیحتگوی رندان را که با حکم قضا جنگست | دلش بس تنگ میبینم مگر ساغر نمیگیرد |
- ↑ این بیت فقط در خ موجود و از عموم نسخ دیگر که نگارنده بدست دارد بکلّی مفقود است، فقط ق بجای مجموع دو بیت ۲ و ۳ بیت یگانهٔ ذیل را دارد: بیا ای ساقی گلرخ بیاور بادهٔ رنگین که نقشی در خیال ما ازین خوشتر نمیگیرد.