این برگ همسنجی شدهاست.
۱۰۰
عفاالله چین ابرویش اگر چه ناتوانم کرد | بعشوه هم پیامی بر سر بیمار میآورد | |||||
عجب میداشتم دیشب ز حافظ جام و پیمانه | ||||||
ولی منعش نمیکردم که صوفیوار میآورد |
۱۴۷ | نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد | که روز محنت و غم رو بکوتهی آورد | ۱۵۴ | |||
بمطربان صبوحی دهیم جامه چاک | بدین نوید که باد سحرگهی آورد | |||||
بیا بیا که تو حور بهشت را رضوان | درین جهان ز برای دل رهی آورد | |||||
همی رویم بشیراز با عنایت بخت | زهی رفیق که بختم بهمرهی آورد | |||||
بجبر خاطر ما کوش کاین کلاه نمد | بسا شکست که با افسر شهی آورد | |||||
چه نالها که رسید از دلم بخرمن ماه | چو یاد عارض آن ماه خرگهی آورد | |||||
رساند[۱] رایت منصور بر فلک حافظ | ||||||
که التجا بجناب شهنشهی آورد |
۱۴۸ | یارم چو قدح بدست گیرد | بازار بتان شکست گیرد | ۱۸۶ | |||
هر کس که بدید چشم او گفت | کو محتسبی که مست گیرد |
- ↑ چنین است در خ و ق، در غالب نسخ: رسید.