برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۲۲۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۹۸
  گر این نصیحت شاهانه بشنوی حافظ  
  بشاهراه حقیقت گذر توانی کرد  
۱۴۴  یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد بوداعی دل غمدیدهٔ ما شاد نکرد  ۱۱۲
  آن جوان‌بخت که میزد رقم خیر و قبول بندهٔ پیر ندانم ز چه آزاد نکرد  
  کاغذین جامه بخوناب بشویم که فلک ره نمونیم بپای علم داد نکرد  
  دل بامّید صدائی که مگر در تو رسد نالها کرد در این کوه که فرهاد نکرد  
  سایه تا بازگرفتی ز چمن مُرغ سحر آشیان در شکن طرّهٔ شمشاد نکرد  
  شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد  
  کلک مشّاطهٔ صنعش نکشد نقش مراد هر که اقرار بدین حسن خداداد نکرد  
  مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد  
  غزلیّات عراقیست سرود حافظ  
  که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد  
۱۴۵  چه مستیست ندانم که رو بما آورد که بود ساقی و این باده از کجا آورد  ۱۵۲
  تو نیز باده بچنگ آر و راه صحرا گیر که مرغ نغمه‌سرا ساز خوش نوا آورد