این برگ همسنجی شدهاست.
۷۹
۱۱۶ | کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد | محقّقست که او حاصل بصر دارد | ۱۴۰ | |||
چو خامه در ره فرمان او سر طاعت | نهادهایم مگر او بتیغ بردارد | |||||
کسی بوصل تو چون شمع یافت پروانه | که زیر تیغ تو هر دم سری دگر دارد | |||||
بپای بوس تو دست کسی رسید که او | چو آستانه بدین در همیشه سر دارد | |||||
ز زهد خشک ملولم کجاست بادهٔ ناب | که بوی باده مدامم دماغ تر دارد | |||||
ز باده هیچت اگر نیست این نه بس که ترا | دمی ز وسوسهٔ عقل بیخبر دارد | |||||
کسی که از ره تقوی قدم برون ننهاد | بعزم میکده اکنون ره سفر دارد | |||||
دل شکستهٔ حافظ بخاک خواهد برد | ||||||
چو لاله داغ هوائی که بر جگر دارد |
۱۱۷ | دل ما بدور رویت ز چمن فراغ دارد | که چو سرو پای بندست و چو لاله داغ دارد | ۱۴۵ | |||
سر ما فرونیاید بکمان ابروی کس | که درون گوشهگیران ز جهان فراغ دارد | |||||
ز بنفشه تاب دارم که ز زلف او زند دم | تو سیاه کم بها بین که چه در دماغ دارد | |||||
بچمن خرام و بنگر بر تخت گل که لاله | بندیم شاه ماند که بکف ایاغ دارد | |||||
شب ظلمت و بیابان بکجا توان رسیدن | مگر آنکه شمع رویت برَهَم چراغ دارد |