این برگ همسنجی شدهاست.
۵۸
برق عشق ار خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت | جور شاه کامران گر بر گدائی رفت رفت | |||||
در طریقت رنجش خاطر نباشد می بیار | هر کدورت را که بینی چون صفائی رفت رفت | |||||
عشقبازی را تحمّل باید ای دل پای دار | گر ملالی بود بود و گر خطائی رفت رفت | |||||
گر دلی از غمزهٔ دلدار باری برد برد | ور میان جان و جانان ماجرائی رفت رفت | |||||
از سخنچینان ملالتها پدید آمد ولی | گر میان همنشینان ناسزائی رفت رفت | |||||
عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه | ||||||
پای آزادی چه بندی گر بجائی رفت رفت |
۸۴ | ساقی بیار باده که ماه صیام رفت | درده قدح که موسم ناموس و نام رفت | ۸۹ | |||
وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم | عمری که بی حضور صراحی و جام رفت | |||||
مستم کن آنچنان که ندانم ز بیخودی | در عرصهٔ خیال که آمد کدام رفت | |||||
بر بوی آنکه جرعهٔ جامت بما رسد | در مصطبه دعای تو هر صبح و شام رفت | |||||
دل را که مرده بود حیاتی بجان رسید | تا بوئی از نسیم میش در مشام رفت | |||||
زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه | رند از ره نیاز به دارالسّلام رفت | |||||
نقد دلی که بود مرا صرف باده شد | قلب سیاه بود از آن در حرام رفت |