این برگ همسنجی شدهاست.
۳۸
حافظ از حشمت پرویز دگر قصّه مخوان | ||||||
که لبش جرعه کش خسرو شیرین منست |
۵۳ | منم که گوشهٔ میخانه خانقاه منست | دعای پیر مغان ورد صبحگاه منست | ۵۳ | |||
گرم ترانهٔ چنگ صبوح نیست چه باک | نوای من بسحر آه عذرخواه منست | |||||
ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالّله | گدای خاک در دوست پادشاه منست | |||||
غرض ز مسجد و میخانهام وصال شماست | جز این خیال ندارم خدا گواه منست | |||||
مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نی | رمیدن از در دولت نه رسم و راه منست | |||||
از آن زمان که برین آستان نهادم روی | فراز مسند خورشید تکیهگاه منست | |||||
گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ | ||||||
تو در طریق ادب باش و گو گناه منست |
۵۴ | ز گریه مردم چشمم نشسته در خونست | ببین که در طلبت حال مردمان چونست | ۸۴ | |||
بیاد لعل تو و چشم مست میگونت | ز جام غم می لعلی که میخورم خونست | |||||
ز مشرق سر کو آفتاب طلعت تو | اگر طلوع کند طالعم همایونست | |||||
حکایت لب شیرین کلام فرهادست | شکنج طرّهٔ لیلی مقام مجنونست |