این برگ همسنجی شدهاست.
۲۲
| گل بر رُخ رنگین تو تا لطف عرق دید | در آتش شوق از غم دل غرق گلابست | |||||
| سبزست در و دشت بیا تا نگذاریم | دست از سر آبی که جهان جمله سرابست | |||||
| در کنج دماغم مطلب جای نصیحت | کاین گوشه پر از زمزمهٔ چنگ و ربابست | |||||
| حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز | ||||||
| بس طور عجب لازم ایّام شبابست | ||||||
| ۳۰ | زلفت هزار دل بیکی تاره مو ببست | راه هزار چارهگر از چار سو ببست | ۶۵ | |||
| تا عاشقان ببوی نسیمش دهند جان | بگشود نافهٔ و در آرزو ببست | |||||
| شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو | ابرو نمود و جلوهگری کرد و رو ببست | |||||
| ساقی بچند رنگ می اندر پیاله ریخت | این نقشها نگر که چه خوش در کدو ببست | |||||
| یارب چه غمزه کرد صراحی که خون خم | با نعرهای قلقلش اندر گلو ببست | |||||
| مطرب چه پرده ساخت که در پردهٔ سماع | بر اهل وجد و حال در هایوهو ببست | |||||
| حافظ هر آنکه عشق نورزید و وصل خواست | ||||||
| احرام طوف کعبهٔ دل بی وضو ببست | ||||||
| ۳۱ | آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشبست | یارب این تأثیر دولت در کدامین کوکبست | ۱۹ | |||