این برگ همسنجی شدهاست.
۱۹
بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد | زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست | |||||
جان فدای دهنش باد که در باغ نظر | چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست | |||||
حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد | ||||||
یعنی از وصل تواش نیست بجز باد بدست |
۲۵ | شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست | صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست | ۶۳ | |||
اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود | ببین که جام زجاجی چه طرفهاش بشکست | |||||
بیار باده که در بارگاه استغنا | چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست | |||||
از این رباط دودر چون ضرورتست رحیل | رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست | |||||
مقام عیش میسّر نمیشود بیرنج | بلی بحکم بلا بستهاند عهد الست | |||||
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش میباش | که نیستی است سرانجام هر کمال که هست | |||||
شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر | بباد رفت و ازو خواجه هیچ طرف نبست | |||||
ببال و پر مرو از ره که تیر پرتابی | هوا گرفت زمانی ولی بخاک نشست | |||||
زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید | ||||||
که گفتهٔ سخنت میبرند دست بدست |