این برگ همسنجی شدهاست.
۱۷
| در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو | بهواداری آن عارض و قامت برخاست | |||||
| مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت | بتماشای تو آشوب قیامت برخاست | |||||
| پیش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت | سرو سرکش که بناز از قد و قامت برخاست | |||||
| حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری | ||||||
| کاتش از خرقهٔ سالوس و کرامت برخاست | ||||||
| ۲۲ | چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست | سخن شناس نَهٔ جان من خطا اینجاست | ۸۵ | |||
| سرم بدنیی و عقبی فرو نمیآید | تبارک الّله ازین فتنها که در سر ماست | |||||
| در اندرون من خستهدل ندانم کیست | که من خموشم و او در فغان و در غوغاست | |||||
| دلم ز پرده برون شد کجائی ای مطرب | بنال هان که ازین پرده کار ما بنواست | |||||
| مرا بکار جهان هرگز التفات نبود | رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست | |||||
| نخفتهام ز خیالی که میپزد دل من | خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست | |||||
| چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم | گرم بباده بشوئید حق بدست شماست | |||||
| از آن بدیر مغانم عزیز میدارند | که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست | |||||
| چه ساز بود که در پرده میزد آن مطرب | که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست | |||||