برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۱۳۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
قلب
  شکر کمال حلاوت پس از ریاضت یافت نخست در شکن تنگ از آن مکان گیرد  
  در آن مقام که سیل حوادث از چپ و راست چنان رسد که امان از میان کران گیرد  
  چه غم بود بهمه حال کوه ثابت را که موجهای چنان قلزم گران گیرد  
  اگرچه خصم[۱] تو گستاخ میرود حالی[۲] تو شاد باش که گستاخیش چنان[۳] گیرد  
  که هر چه در حق این خاندان دولت کرد جزاش در زن و فرزند و خان و مان گیرد  
  زمان عمر تو پاینده باد کاین نعمت  
  عطیّه ایست که در کار انس و جان گیرد  

تمّت القصائد

    بعضی نسخ: مصحف،– تاء «عزّت» تاء خطاب است یعنی پایهٔ عزّ تو،

    چنین است در منعم و سودی، بعضی نسخ: که در همه صفتی، بعضی: که در همه هنری،

    بعضی نسخ: دل،

  1. مراد از خصم او امیر مبارز الدّین محمّد بن مظفّر موَسّس سلسلهٔ آل مظفّر فارس و قاتل شاه شیخ ابواسحق است که قریب شش هفت مرتبه مابین او و شیخ ابواسحق محاربه واقع شد و در اغلب آنها شکست نصیب شیخ ابواسحق بود، و این واقعهٔ که خواجه درین قصیده بدان اشاره میکند زودتر از سنهٔ هفتصد و چهل و هشت که مابین شیخ ابواسحق و امیر مبارز الدّین در آن سال در حوالی کرمان حربی سخت روی داد و امیر ابوبکر اختاجی پهلوان لشکر شیخ ابواسحق در آن جنگ کشته شد نمیتواند باشد، ولی باحتمال قوی این قصیدهٔ خواجه باید اشاره باشد بمحاربات سنهٔ ۷۵۴ مابین دو خصم مزبور در حوالی شیراز و فتح شیراز بالاخره بدست امیر مبارز الدّین و فرار شیخ ابواسحق با جمعی از اقربا و امرا بشولستان که دیگر شیخ ابواسحق بعد از آن روی سعادت ندید و سه سال بعد از آن در سنهٔ ۷۵۷ یا ۷۵۸ بدست دشمن سفّاک بیباک خود گرفتار و کشته شد،
  2. منعم: حاشا،
  3. چنین است در اغلب نسخ قدیمه، بعضی نسخ: عنان،— تمام شد قصاید و حواشی آن،