این برگ همسنجی شدهاست.
قکح
صبا نگر که دمادم چو رند شاهدباز | گهی لب گل و گه زلف ضیمران گیرد | |||||
ز اتّحاد هیولا و اختلاف صور | خرد ز هر گل نو نقش صد بتان گیرد[۱] | |||||
من اندر آن که دم کیست این مبارک دم | که وقت صبح درین تیره خاکدان گیرد | |||||
چه حالتست که گل در سحر نماید روی[۲] | چه آتشست که در مرغ صبحخوان[۳] گیرد | |||||
چه پرتوست که نور چراغ صبح دهد[۴] | چه شعله است که در شمع آسمان گیرد[۵] | |||||
چرا بصد غم و حسرت سپهر دایرهشکل | مرا چو نقطهٔ پرگار در میان گیرد | |||||
ضمیر دل نگشایم بکس مرا آن به | که روزگار غیورست و ناگهان گیرد | |||||
چو شمع هر که بافشای راز شد مشغول | بسش[۶] زمانه چو مقراض در زبان[۷] گیرد | |||||
کجاست ساقی مهروی که من از سر مهر | چو چشم مست خودش[۸] ساغر گران گیرد |
- ↑ چنین است یعنی بتان جمع بت در نخ و ملک، بعضی نسخ: بیان (با باء موحّده و یاء حِطّی)، بعضی دیگر: بنان (با باء موحّده و نون)، برخی دیگر: خرد ز هر گل نقش رخ بتان گیرد،–
- ↑ بعضی نسخ: رخ،
- ↑ مرغ صبحخوان کنایه از بلبل است (برهان)،
- ↑ چراغ صبح و شمع آسمان هر دو کنایه از آفتاب است،
- ↑ نخ سیزده بیت اوّل این قصیده را که بهمین بیت ختم میشود در باب غزلیّات بعنوان غزل درج کرده است و ابیات ما بعد را تا آخر
- ↑
- ↑
- ↑
و جملهٔ «که کند در قدح سیاهی مشک» درست واضح نیست،– و «چراغ سحرگهان» کنایه از آفتاب است،
چنین است در اکثر نسخ، نخ و حن: که چون بشعشعهٔ نو کحل جان گیرد، ملک و ی: که همچو شعشعهٔ نور کحل جان گیرد،– مقصود ازین مصراع بطبق هیچیک از نسخ معلوم نشد،
چنین است در نخ و تقوی ۲، ی: بخطّ شمس،– مقصود ازین تعبیر بطبق هیچیک ازین سه نسخه معلوم نشد و این بیت را جز در سه نسخهٔ مذکوره در هیچیک از نسخ دیگر ندارد،