برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۱۲۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
قکه


  بدان رسید ز سعی نسیم باد بهار که لاف میزند از لطف روح حیوانی[۱]  
  سحرگهم چه خوش آمد که بلبلی گلبانگ بغنچه میزد و میگفت در سخن‌رانی  
  که تنگدل چه نشینی ز پرده بیرون آی که در خمست شرابی چو لعل رمّانی  
  مکن که مَیْ نخوری بر جمال گل یک ماه که باز ماه دگر میخوری پشیمانی  
  بشکر تهمت تکفیر کز میان برخاست بکوش کز گُل و مُل داد عیش[۲] بستانی  
  جفا نه شیوهٔ دین‌پروری بود حاشا همه کرامت و لطفست شرع یزدانی  
  رموز سرّ اناالحقّ چه داند آنغافل[۳] که منجذب نشد و از جذبهای سبحانی  
  درون پردهٔ گل غنچه بین که میسازد ز بهر دیدهٔ خصم تو لعل پیکانی[۴]  
  طرب‌سرای وزیرست ساقیا مگذار که غیر جام می آنجا کند گرانجانی  
  تو بودی آندم صبح امید کز سر مهر برآمدیّ و سر آمد شبان ظلمانی  

    و سودی، سایر نسخ: لالهای،– کِلّه بکسر کاف عربی و تشدید لام در عربی بمعنی پرده باشد و پردهٔ را نیز گویند که همچو خاء دوخته باشند و عروس را در میان آن آرایش کنند (برهان)،

  1. چنین است در حن و تقوی ۲ و سودی، بعضی نسخ: از روح راح ریحانی، منعم: از لطف روح روحانی،– «حیوانی» که در این بیت و بعضی اشعار شعراء دیگر مانند سعدی و غیره در بعضی موارد مخصوصاً در مورد ارادهٔ چشمه آب حیات از این کلمه بسکون یاء استعمال شده در نتیجهٔ ضرورت شعر است و الّا حیوان بتمام معانی خود خواه بمعنی جانور و خواه بمعنی چشمهٔ آب حیات بفتحتین است،
  2. چنین است در اغلب نسخ، برخی دیگر: خویش،
  3. چنین است در اکثر نسخ، چهار نسخه: آنعاقل،
  4. لعل پیکانی نوعی از لعل باشد که بر شکل و هیأت پیکان واقع میشود (برهان)،