برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۱۱۶

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
قیح
  علم از تو در حمایت و عقل از تو با شکوه در چشم فضل نوری و در جسم ملک جان  
  ای آفتاب ملک که در جنب همّتت چون ذرّهٔ حقیر بود گنج شایگان  
  در جنب بحر جود تو از ذرّه کمترست صد گنج شایگان که ببخشی برایگان  
  عصمت نهفته رخ بسراپرده‌ات مقیم دولت گشاده‌رخت بقا زیر کندلان[۱]  
  گردون برای خیمه خورشید فَلْکه‌ات[۲] از کوه و ابر ساخته نازیر[۳] و سایه‌بان  
  1. کندلان بفتح کاف عربی یا بضمّ آن و ضمّ ثالث نوعی از خیمهٔ بزرگ را گویند که در پیش درگاه ملوک برپای دارند و این لغت را بعضی ترکی میدانند (برهان و سروری و غیاث اللّغات)،
  2. فَلْکه بفتح فاء (و بضمّ آن چنانکه در غیاث اللّغات آمده سهو است) و سکون لام کلمهٔ عربی است بمعنی بادریسه و آن چرم یا چوبی باشد مدوّر که در گلوی دوک نصب کنند بجهت آنکه ریسمانی که میریسند یکجا جمع شود، و بمشابهت با آن کماج خیمه را یعنی تختهٔ مدوّر میان سوراخی را که بر ستون خیمه نصب کنند نی فلکه گویند (غیاث اللّغات در فلکه و برهان در بادریسه)، و واضح است که همین معنی اخیر مراد خواجه است در این شعر،
  3. چنین است صریحاً یعنی نازیر با نون و الف و زاء معجمه و یاء حطّی و راء مهمله در هر دو نسخهٔ بخطّ منعم‌الدّین شیرازی یعنی هم نسخهٔ آقای تقوی و هم نسخهٔ مدرسهٔ سپهسالار، و همچنین است نیز بعینه در سودی، نسخهٔ آقای رشید یاسمی: بازیر (با باء موحّده در اوّل)، سایر نسخ: تازیر (تا تاء مثنّاة فوقانیّه در اوّل)،– این کلمه را نه بضبط نازیر با نون و نه بضبط تازیر با تاء مثنّاة فوقانیّه در هیچیک از فرهنگهای فارسی و کتب لغت عربی نیافتم، و دوست فاضل دانشمند من آقای علی‌اکبر دهخدا که امروز در تبحّر در لغات فارسی در تمام ممالک فارسی زبان بدون شبهه شخص اوّل و اقوال ایشان در این موضوع بکلّی حجّت است قریب بیقین دارند که این کلمه را در این بیت «پازیر» باید خواند با باء فارسی در اوّل که در فرهنگها از قبیل فرهنگ اسدی و جهانگیری و برهان و سروری و مؤیّد الفضلاء و انجمن آرای ناصری همه در عنوان «پادیر» بمعنی چوبی که بجهت استحکام پشت دیوار شکسته زنند تا نیفتد تفسیر کرده‌اند و این بیت منسوب برودکی را برای آن استشهاد آورده‌اند: نه پادیر باشد ترا نه ستون