برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۱۱۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
قیو

ترتیب ذکری نسخهٔ منعم الدّین درج شده است):


قصیده در مدح شاه شجاع

  شد عرصهٔ زمین چو بساط ارم جوان از پرتو سعادت شاه جهان ستان  
  خاقان شرق و غرب که در شرق و غرب اوست صاحب‌قران خسرو و شاه خدایگان  
  خورشید ملک‌پرور و سُلطان دادگر دارای دادگستر و کسرای کی‌نشان  
  سلطان‌نشان عرصهٔ اقلیم سلطنت بالانشین مسند ایوان لامکان  
  اعظم جلال دولت و دین آنکه رفعتش دارد همیشه توسن ایّام زیر ران  
  دارای دهر شاه شجاع آفتاب ملک خاقان کامگار و شهنشاه نوجوان  
  ماهی که شد بطلعتش افروخته زمین شاهی که شد بهمّتش افراخته زمان  
  سیمرغ وهم را نبود قوّت عُروج آنجا که باز همّت او سازد آشیان  

    او بوده چنانکه قصیدهٔ او بمطلع   شد عرصهٔ زمین چو بساط ارم جوان از پرتو سعادت شاه جهان ستان  ظاهراً باستقبال این قصیدهٔ ظهیر است: گیتی ز فرّ دولت فرمانده جهان ماند بعرصهٔ ارم و روضهٔ جنان، و قصیدهٔ دیگر او بمطلع: ز دلبری نتوان لاف زد بآسانی هزار نکته درین کار هست تا دانی بنحو وضوح باستقبال این قصیدهٔ ظهیر است: درین هوس که من افتاده‌ام بنادانی مرا بجان خطر است از غم تو تا دانی، و قصیدهٔ او بمطلع: سپیده دم که صبا بوی لطف جان گیرد چمن ز لطف هوا نکته بر جنان گیرد  گویا از حیث سبک و اسلوب و نیز وزن باستقبال این قصیدهٔ ظهیر باشد: سپیده دم که صبا مژدهٔ بهار دهد دم هوا مدد نافه تتار دهد  گو اینکه بهمان ردیف و قافیه نیست،