برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۱۰۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
قج

او کرده، و عذار گلن و نسرین زیب و طراوت از شعر آبدار او گرفته، و قدّ[۱] شمشاد و قامت دلجوی سرو آزاد اعتدال و اهتزاز از استقامت رای او پذیرفته:

  حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ قبول خاطر و لطف سخن خدادادست  

و بی‌تکلّف هر درّ و گوهر که در طرف دکّان جوهری طبیعت موجود بود از بهر زیب و زینت دوشیزگان خلوت سرای ضمیرش در سلک نظم کشیده، لاجرم چون خود را بلباس و کسوت عبارت و حلیهٔ استعارت آراسته دید زبان بدعوی برگشاد و گفت:

  دور مجنون گذشت و نوبت ماست هرکسی پنج روز[۲] نوبت اوست  

و با موافق و مخالف بطنّازی و رعنائی درآویخته و در مجلس خواص و عوام و خلوت‌سرای دین و دولت پادشاه و گدا و عالم و عامی بزمها ساخته و در هر مقامی شَغَبها[۳] آمیخته و شورها انگیخته،

    ما بین مصر و شام واقع و موضع مناجات حضرت موسی بوده با حضرت احدیّت، پس چگونه کلیم کلام معجز نظامش در طورِ سخنوری ید بیضا نموده است!

  1. چنین است در نسخ قدیمه، نسخ جدیده: و قدّ نیکوی،
  2. بعضی نسخ: پنج روزه،
  3. شَغَب بفتح شین و فتح غین معجمه بمعنی برانگیختن فتنه و خصومت و نزاع است (منتهی الأرب)