یعنی در یک قرن قبل از میلاد برحسب اتّفاق شخصی رومی که در اسکندریّه بود گربهای را کشت. اهالی به تلافی برخاستند. پادشاه مصر که از انتقام دولت روم میترسید خواست از مردم جلوگیری کند امّا از عهده برنیامد و قاتل گربه به دست مصریها مقتول گشت.
در آن زمان مصریها در هر معبد از معابد خود یکی از این حیوانات را زنده نگاه میداشتند و معتقدین آمده آن را میپرستیدند. یکی از کشیشهای عیسوی در اسکندریّه اینرسم را استهزا کرده و گفته است چون شخص داخل معبدی شود یک نفر کاهن با کمال وقار نزدیک او میآید و سرودی میخواند و پرده را بلند میکند که خداوند را به آن شخص نشان دهد امّا شخص وارد چه میبیند، یک عدد گربه یا یک نهنگ یا یک مار یا حیوان دیگر بعبارة اخری معبود مصریها ظاهر میشود و آن عبارتست از حیوانی وحشی که روی فرشی ارغوانی خوابیده.
در شهرهای تِبِس و شُدو، کهنه نهنگی را رام کرده و در گوشهای او حلقههای طلا یا بارفتن مینمودند و به دستهای او دستبندی میبستند. استرابن سیّاح که با حضرت عیسی معاصر بوده نهنگ رامشده را زیارت نموده گوید میزبان ما قدری نان قندی و مقداری ماهی سرخکرده و مشروبی از عسل برداشته و ما را به طرف دریاچه برد. نهنگ کنار دریاچه خوابیده بود. کهنه نزدیک حیوان رفتند و دو نفر دهنش را گرفته باز کردند و یک نفر دیگر اول نانها را در دهن نهنگ انداخت بعد ماهی و بعد مشروب را و آنگاه جانور خود را در آب افکند و رفت و در