آمازیس در جواب گفت الان به تهیّهٔ این کار میپردازم و عنقریب با همراهانی خوب خدمت پادشاه مشرّف می شوم. چون مأمور بازگشت و شنیده را گفت آپرییِس از تغیّر گوش و بینی او را برید. مصریها هم از این کار برآشفتند و طرفدار آمازیس شدند و برای آپرییِس کسی که دفاع کند نماند مگر مزدورهای خارجی و آنها نیز به قدر کفایت نبودند لهذا شکست خورده و پادشاه اسیر شد. لکن آمازیس باز آپرییس را به عمارت سلطنتی آورده ابتدا هردو با هم به کار سلطنت پرداختند امّا مصری ها که از آپرییس بیزار بودند آمازیس را مجبور نمودند که او را به ایشان تسلیم نماید. چون آمازیس چنین کرد مصریها آپرییس را خفه کردند و او را یعنی آمازیس را تنها به سلطنت برداشتند.
پادشاه تازه در ازدیاد ثروت مملکت کوشید و مجراها که آب نیل را به صحاری میبرد به حکم او تنقیه و مرمّت شد و بعدها گفتند هرگز اراضی مصر به حاصلخیزی زمان آمازیس نبوده و آنوقت بیست هزار دهکدهٔ آباد داشته است.
آمازیس معدنهای قدیم سنگ را مجدّداً به کار انداخت و معبدهای عالی ساخت. وسیعترین آنها که معبد سائیس باشد مزیّن به ستونهای بزرگ شد. در جلو معبد خیابان معظمی از ابوالهولها ترتیب داد و در مدخل آن نمازخانهای که از سنگ یکپارچهٔ قرمز تراشیده بودند و ارتفاع نمازخانه به یازده متر میرسید با زیاده از هفت متر عرض و و وزن این اطاق قریب هزار و هفتصد خروار