کردن شصتتیر ترقی کرد و به «رضاخان شصتتیر» نامبردار شد و در سفرهای عمدهٔ جنگی از قبیل جنگ با رحیمخان چلبیانلو در اردبیل که عدهای بریاست جعفرقلیخان سردار بهادر پسر بزرگ «سردار اسعد» بختیاری از چریک و قزاق فرستاده شده بودند و «یفرم خان ارمنی» رئیس شهربانی هم با آنها بود ـ رضا خان نیز شرکت داشت.
شبی در مدرسهٔ ارامنه نمایش بود ـ «سردار سپه» وزیر جنگ و سردار بهادر که آنوقت «سردار اسعد» لقب یافته بود و جمعی دیگر از رجال نیز دعوت داشتند ـ منهم بودم.
در یکی از فواصل پردههای نمایش در اطاقی هدایت شدیم که مخصوص مهمـان محترم تهیه و چیده شده بود، سردار سپه مرا نیز دعوت کرد و در آن اطاق سرمیز نشسته بودیم و صحبتهای متفرق بمیان آمد، منجمله سردار اسعد اشاره بسفر اردبیل کرده گفت: در سفری که ما در رکاب حضرت اشرف باردبیل رفتیم.... سردارسپه نگذاشت سخنش تمام شود و گفت : خیر من در رکاب شما بودم...... و بعد از آن گفت:
من در آنسفر «یفرم» را از مرگ نجات دادم زیرا اشرار درهای را از دو طرف گرفته و تا ته دره و کوهها را در دست داشتند، و ما در جلگهٔ مقابل آن دره اردو زده بودیم و میدان جنگ فاصلهٔ زیادی نداشت و بدرهٔ مزبور نزدیک بود.
روزی از دشمن خبری نشد، یفرم سوار شده برای تحقیق از مواضع مقدم دشمن تنها پیشرفت و من ملتفت خبط او شدم، و نگران بودم، یفرم رفت و داخل دره شد و بلافاصله صدای شلیک تفنگ شنیده شد و یفرم بر نگشت.
من بعجله سوار شده بسوی دره راندم، بدهنهٔ دره که رسیدم دیدم اشرار در دو طرف دره پشت سنگها موضع گرفتهاند، یفرم غفلت کرده مسافتی بداخل تنگه رانده است، واز دو سو هدف قرار گرفته و اسبش را زدهاند و خود او بخاکریز سرقناتی پناه برده و تا فشنگ داشته است از خود دفاع کرده
(بقیه از ذیل صفحهٔ ۷۰)
شاگردان در ورزش بهتر از شاگردان مدرسهٔ بالا از کار بیرون میآمدند و همهٔ آنها از بچههای شیطان و ورزیده و تابینهای رضاخان بودند. اول صاحبمنصبان مشق ورزش میکردند و سپس بتابینهای خود تعلیم میدادند و رضاخان نیز از جملهٔ آنها بود و بدین لحاظ که در ورزش خوب از کار درآمد و بتابینها خوب تعلیم داد و در کار شصتتیر امتحانهای بسیار خوب داد ترقی کرد. در عهد «بارن مایدل» عبداللّه خان ماژور سرهنگ مرد و رضاخان فرمانده گروهان شد.