برگه:تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، جلد اول.pdf/۹۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
تاریخ احزاب سیاسی ایران

بهمین اصل سالها سردار معظم (تیمورتاش) و اشخاصی مانند او را سر میگردانیدند و عجب اینست که اگر بر حسب صدفه شخصی از طبقهٔ دوم وزیر میشد بفور خود را در صف اعیان قرار داده همین اصل قدیم را پرورش میداد!

یکی از علل عمدهٔ تربیت نشدن رجال و مردان کافی در عصر مشروطه و منحصر شدن کارها بده دوازده نفر پیر و جوان همین حس محافظه‌کاری شوم بود. هر کس را که لایق میدیدند بی‌درنگ باصطلاح خود: «نوک او را میچیدند!» که بخودی خود نتواند دانه برچیند و محتاج دست آنها باشد! وسید ضیاءالدین از آنهایی نبود که بتواند با نوک چیده زندگی کند...

سید به تیمور نزدیک میشد، چه تیمور آنروزها اهمیت زیادی نداشت، خود او هم از آنها بود که نوک او را مکرر چیده بودند، اما باز نوک بیرون میآورد!

سیدضیاءالدین، زیاد می‌جنبید.

با مستر هاوارد که مدتی بود جای مستر چرچیل را گرفته و در عهد سر پرسی کاکس با سید زیاد گرم گرفته بود دمخور بود. درین اوقات دیپلومات دیگری بنام مستر اسمارت که در آغاز مشروطه با دموکراتها دوستی داشت و در ایران و لندن بمشروطه خواهان کمک زیاد کرده بود نیز وارد تهران شده بود و با من خصوصیت داشت.

مستر اسمارت معتقد بود که باید مامورین انگلیس با احرار و آزادیخواهان و افرادی که وجههٔ ملی دارند همکاری کنند، ولی مستر هاوارد بخلاف میل داشت دوستان تازه و فعال خود را بلند کند و جلو بیندازد.

بالاخره فکر کودتا در یک هفته بوجود آمد.

شاه چه میکرد؟

اطلاع داریم که شاه در اسلامبول وقتی پدرش را ملاقات کرده بود، طرح کودتائی بدست بریگاد قزاق برضد مشروطه‌خواهان و هنگامه‌جویان کشیده و پدرش باو ثابت کرده بود که بهمراهی این قوه که هنوز شاه‌پرست و دست‌نخورده باقی مانده‌اند میتوانی دیکتاتوری کنی! ازین روی بود که چنانکه گفتیم شاه میل نداشت قوای قزاق متفرق شود و حتی مانع شد که این قوه با قوهٔ ژاندارم متحدالشکل شده در تحت ادارهٔ واحدی در آید.

۶۵