برگه:تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، جلد اول.pdf/۶۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
قرارداد ۱۹۱۹، و احمدشاه

از علما و اعیان و احرار تهران را در تلگراف حضوری خواستند و بالجمله شاه درین هنگامه شکست خورد و ساکت شد، اما کینهٔ وثوق‌الدوله را در دل گرفت.

بعد از انتشار مواد قرارداد در جراید تحریکات شدیدی بر ضد وثوق‌الدوله شد و جمعی از دموکراتهای ضدتشکیلی و سایر آزادیخواهان که مرکزشان گاهی خانهٔ حاج امام جمعهٔ خوئی و گاهی منزل مرحوم سید حسن مدرس بود شبنامه‌ها و مقالات شدیداللحنی بر ضد دولت منتشر ساختند و گفته شد که سلطان احمدشاه نیز با آنها همداستانست،

روزی برای کاری بفرح آباد میرفتیم، در دم دروازهٔ شمیران سر جادهٔ دوشان‌تپه قزاق قراول مقصد ما را تحقیق کرد و در سر راه فرح‌آباد نیز قراول دیگر سد راه گردید و چون گفته شد با هیئت دولت کار داریم مانع نشدند و بعد از آن از رئیس دولت علترا سئوال کردم معلوم شد شاه افراد ناراضیرا بقصر خود طلبیده آنهارا بمخالفت دولت ترغیب میکند. و نیز گفته شد که برای امضای قرار داد حق‌الزحمه میخواهد و صریح میگوید که شما پول گرفته‌اید و امضا کرده‌اید، من که پولی نگرفته‌ام چرا امضا کنم؟!

این صحبتها در میان خواص و نزدیکان دولت گفته میشد و آنچه شک نداریم اینست که شاه مردم را بمخالفت وثوق‌الدوله ترغیب میکرده است!

دیگر آنکه وثوق‌الدوله خواست انتخابات دورهٔ چهارم را که قسمت تهران در کابینه‌های قبل انجام شده بود بپایان آورد ولی شاه جداً مانع این امر بود، حتی در کاشان شروع بانتخابات شده بود، شاه ماشاءالله‌خان را که هنوز احضار نشده بود مأمور کرد که انجمن نظـار را بهم بزند و حاکم کاشان را نیز احضار نمود و یکی از در باریان را بحکومت کاشان منصوب کرد[۱].

دیگر مسئله قزاقخانه بود که بعد از انقلاب روسیه در سنهٔ ۱۳۳۶ در کابینهٔ مستوفی‌الممالک پس از آنکه رضاخان رئیس فوج تیراندازان همدان بتحریک «استاراسلسکی» از صاحبمنصبان تزاری قزاقخانه را محاصره کرد و شرحش خواهد آمد، وحرکات دیگر و شرارت قزاقان در کوچه و بازار، دولت خواست اسم قزاق را عوض کند و فرم آنانرا تغییر دهد و ریاست قزاقخانه را بیکنفر شاهزادهٔ ایرانی، ظاهراً نصرةالدوله بدهد، شاه راضی نشد و دولت مستوفی سر این کار سقوط نمود و درین وقتهم وثوق‌الدوله هر قدر میخواست دسته‌هائی از قزاق ببروجرد بفرستد و همراه حکام


  1. نقل از تاریخ احمد شهریور صفحهٔ ۶ جلد دوم.
۳۶