بگیرند، این شخصپرستی و خودخواهی اساس این اختلاف را فراهم کرد!
در بحبوحهٔ خرابی اوضاع و فقر خزانه، علائم شکست متحدین و قوت متفقین در میدانهای جنگ نیز نمودار گردید، حزب دموکرات که اینک بدون منازع شده لیکن استخوانهایش خُرد گردیده بود، متحیر بود که چکند. مسیو «براوین» از طرف لنین بزرگ با مواعیدی بسیار دوستانه وارد تهران شد و از طرف ما و حزب ما و جراید ما پذیرائی گرمی از وی بعمل آمد، جراید دموکرات از انقلاب لنین بسیار تمجید میکردند و بدوستی آندولت امیدوار بودند، مأمورین دولت انگلیس نیز روی خوشی بما نشان میدادند، مخالفین ما هم از بس ما را بهواداری انگلیس منسوب ساخته و ازینراه خواسته بودند ما را منفور سازند وسیلهای در دست داشتیم که با دولت انگلیس کنار آئیم و خود و کشور را از شر دولتهای بیعرضه و عوامفریب که هر دو ماه یکی رفته یکی دیگر بروی کار میآمد و بر خرابیها میافزود نجات بخشیم... ولی چه میتوان کرد با ملتی که بمنفیبافی بیشتر راغب است تا بکار کردن و تصمیم گرفتن و مردانه با یک عقیدهٔ روشن پیش رفتن؟... بجای همه کار فقط این شد که کابینهٔ دوم آقای وثوقالدوله بروی کار آمد ، کابینهای که بایستی وقت را غنیمت شمرده زمام کار را طوری بدست بگیرد که با توپهم نشود ازو پس گرفت... اینجا بقدری اسرار تاریخی داریم که باید ناگفته بماند، زیرا در صد مقاله هم از عهده نمیتوان برآمد... یکی از آن اسرار «شاه» است، بله مرحوم احمدشاه یکی از موانعی بود که تا آنروز بواسطهٔ وجود و عقاید خاص او نتوانستیم دولتی که میخواستیم تشکیل دهیم. نه ما بلکه هیچکس با طرز افکار آنمرحوم نمیتوانست بطرزی غیر از طرزهای عادی کار کند، رئیس دولت ما هم نخواست یا جرأت نکرد که طرز کار آتاتورک یا موسولینی را پیش گیرد، و اینکار بعد ها صورت گرفت... ولی بدست عدهای قزاق نه بدست عدهای عالم و آزادیخواه!
دولت وثوقالدوله آمد، دو سال هم خوب کار کرد، غائلهٔ گیلان و اصفهان و کاشان ختم شد، غائلهٔ تبریز هم میرفت حل شود، که دولت سقوط کرد! و دولت مرحوم مشیرالدوله بروی کار آمد.
درین دو سال یکضربت دیگر هم بر پیکر حزب وارد آمد و بالاخره اختلاف جدیدیکه مربوط بعقاید افراد راجع بقرارداد ۱۹۱۹ بود بوجود آمد و هرج و مرج بحد