در حین جنک عمومی سلطان محمد خامس نماند و وحیدالدین (سلطان محمد سادس) خلیفه و سلطان شد و بعد از جنک در معاهدهٔ «سور» و لوزان حزبی بنام کمالیون اطراف مصطفی کمال که مدافع رشید چناققلعه و کالیپولی بود و نام بلندی یافته بود گرد آمده با سلطان مزبور مخالفت آغاز کردند که چرا اجازه داده است قوای بینالمللی وارد اسلامبول شوندو قوائی که سلطان برای دفع کمالیون بسوی اناطولی و «آنکارا»[۱] میفرستاد شکسته یا بکمالیون که مرکز ناراضیان ترک شده بودند میپیوست، و عاقبت قوای ناراضی بر پایتخت غلبه کرد و چنانکه دیدیم، بعد از شکست یونان طوری بر قدرت غازی مصطفی کمال افزود که خلیفه تاب مقاومت نیاورده از ترکیه بگریخت و کمالیون بجای او عبدالمجید ثانی را بخلافت نصب کردند بشرط آنکه تنها بکارهای دین ناظر باشد و در سیاست ملکی دخالتی نکند.
گویند زرهپوشهای دولت انگلیس در آبهای ساحلی اسلامبول توپها را مقابل قصور سلاطین آل عثمان کشیده و لنگر افکنده بودند و منطقهٔ خاصی را زیر نفوذ خویش داشتند ـ در همان منطقه روزنامه «یکی صباح» بنویسندگی علی کمال از نویسندگان معروف ترک دایر بود و بر ضد مجلس کبیر و کمالیون و سرکشی آنان از امر سلطان مقالات تند مینوشت. روزی دو تن از کلاهبلندان ـ اعضاء حزب خلق ـ در آن محله او را گرفتند و او فریاد میزد که این محل زیر حمایت دولت انگلستان است ولی کسی اعتنا نکرد و علی کمال را ربوده در اتومبیل انداخته باناطولی بردند و کشتند!
چند روز دیگر رأفتپاشا بسفارت از جانب «کمالیون» وارد اسلامبول میشود، ویرا در «ترک اجاقی» که روبروی تربت سلطان احمد واقع بود پذیرائی شایانی کردند، توفیقپاشا رئیسالوزرا و وزیر داخله و جمعی از بزرگان از وی دیدار نمودند. رأفت پاشا، با الصراحه گفت: مجلس کبیر و حزب «خلق» در انقره رسمیت دارد و دولتی در اسلامبول برسمیت نمیشناسد، اما بمقام خلافت خاضع است و بخلیفه از لحاظ دین احترام میگذارد.
- ↑ آنکارا در اصل «انگوریه» است که به انقره معروف شده و بعد از تغییر خط در ترکیه آن را «آنکارا» کردند.