برگه:تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، جلد اول.pdf/۳۶۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
قضاوت ما

(مشیرالدوله) را از پشت میز ریاست وزرا عذر خواستند و خود زمام امور را برضایت احمد شاه در دست گرفتند!

زیان دیگر ترس و وحشت شاه بود ـ شاه میدید کسانی که صاحب مسلک سوسیالیزم هستند با این شدت و خشونت، برجال کشور او و بمجلس ملی حمله میکنند غوغای جراید که بر ضد اعیان و اشراف بلند بود و تا پای جان با اینها مبارزه مینمود و حتی سردارسپه را مرعوب و دستپاچه ساخته و ظاهراً بسکوت و تملق وادار کرده بود، شاه را بسختی بیمناک میکرد و ساعت بساعت او را از مداخله در کارها و نگاهداشتن تعادل سیاسی برکنارتر و دلسردتر می‌ساخت، این معنی موجب آن شد که شاه با آنکه تازه از فرنک باز گشته بود بار دیگر بخیال فرار افتاد و چنانکه خواهیم دید سردارسپه را رئیس‌الوزرا کرده خود از ایران خارج شد. در صورتیکه قرار بر این بود که شاه و رجال کشور نگذارند سردارسپه از آنجائی که هست پیشتر آید و چنانکه دیدیم همواره با تندرویهای او مخالفت میکردند و پیشنهاد او دایر بر اخراج سویدیهای شهربانی و سپردن این اداره برؤسای قشونی، از طرف دولت رد می‌شد ـ اما این هیجانهای مصنوعی و بی‌معنی و عربده‌ها و مبارزهٔ بآن شدت میان دو دستهٔ مشروطه طلب که حریفی چون سردارسپه و قزاقها در برابر داشتند، شاه را ترسانده و چون مشت همه وا شده، قوام دستگیر و پیرنیا خانه‌نشین گردیده بود او هم فکر خود را کرده از ایران بدر رفت و بازیها بنفع قزاقخانه پایان یافت!

بالجمله هرگاه حزب سوسیالیست و مستوفی بعد از این مبارزات شدید و این نطق فاش و صریح که سند خیانت و عدم امانت همه رجال مشروطه و رفقای قدیم و دوستان سالهای بعد مستوفی‌الممالک را مسجل میساخت منجر ببقاء و دوام او می‌شد و حقیقة حزب سوسیالیست بزعامت مستوفی و وزرائی جوان و فعال از خود حزب و تکیه‌گاهی که داشتند، بر سر کار باقی میماندند و مجلس را بپایان برده انتخابات را با کفایت و درایت بنفع حزب خود تمام کرده و مجلس پنجم را دایر و شاه را نگاه میداشتند و سیاست مجلس چهارم را دنبال میکردند، عیبی نداشت. چه در سیاست هر کار و هر عمل شنیع و خشنی که مقرون ببقا و قدرت شخص یا جماعتی گردد رواست، و در عرف ملکداری جایش هموار میشود، اما بدبختی آنجا بود که این نطق مهیج وقتی ادا شد که دولت در شرف سقوط بود چنانکه ناطق شایسته ندید که بعد از نطق

۳۳۸