مدرس هم نمیخواست داخل بحث صریح شود، زیرا مسائلی در پیش بود که نمیشد گفت، این بود که سعی میکردند بدون دادن استیضاح و گفتگو دولت سقوط کند ولی بالاخره ناچار کار باستیضاح کشید، و عاقبت قرار بر این شد که روزشنبه ۲۱ خرداد استیضاح بعمل آید.
روز مزبور از طرف ناطقین دو طرف که مهمترین آنها «مدرس» و «فروغی» بودند سخنهائی ردوبدل گردید اما همه در لفافها پیچیده و با کمال احتیاط ادا شده و عاقبت رئیسالوزرا پشت تریبون رفت و در آغاز کلام بیانی ملایم اظهار داشت ولی بالاخره نتیجهٔ حالات عصبانی که در مملکت ایجاد شده بود در آنمرد شریف نیز بروز کرد و خلاصه این معنی آن بود که: موقع برهکشی فرا رسیده است و معدهٔ من برای بره خوردن مستعد نیست ـ من نه آجیل میدهم و نه آجیل میخورم...
این نطق که از مردی مانند مستوفیالممالک قدری تند و زننده بنظر میرسید باکثریت مجلس (که قطعا غالب آنها از دیگران کمتر آجیل خورده و در مدت عمر از خزانه دولت پول نگرفته بودند و ساعات عمرشان کمتر صرف شکار و عیاشی و خوشگذرانی میشد) برخورد.
مستوفی نطقش را تمام کرد و منتظر جواب نشد و نیز صبر نکرد ورقهٔ سفید یا کبود بنشانهٔ اعتماد یا عدم اعتماد بایشان داده شود و از همان کرسی خطابه پائین آمد و از در تالار جلسه بیرون رفت و وزرای ایشان هم از پشت سر رئیس خود بیرون دویدند و تنها سردار سپه وزیر جنک استوار نشست و سپس برخاسته برای حفظ انتظامات پائین رفت و قبل از رفتن از رئیس مجلس پرسید که: من هم بروم یا بمانم؟ ـ و در پائین هم عدهای نظامی را فرمانداد تا برای حفظ انتظامات آماده باشند.
بعد از رفتن دولت همهمه در قسمتی از تماشاچیان افتاد و رئیس مجلس موتمنالملک امر کرد بعض آنها را گارد مجلس توقیف کند،
دولت رفت و منتظر انجام تشریفات نشد!
یکی از نمایندگان بعد از رفتن دولت نطق مفصلی کرد و ضمنا گفت:
«رئیس دولت جواب میدهد، حرفهایش را میزند، دیگر تامل نمیکند که جواب حرف هایش را بشنود و از این در راه میافتد و میرود! آیا هیچ اینحرکت منطقی است؟...
....اگر میخواستند استعفا بدهند پیش از استیضاح بهتر بود، والا از وسط استیضاح