برگه:تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، جلد اول.pdf/۲۲۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
امیرمؤید سوادکوهی

«راست‌پی» بود و ظاهراً این طایفه باقیماندهٔ قوم و طایفهٔ «پالانی» که یکی از طوایف قدیم سوادکوه بوده‌اند محسوب میشد و با رضاخان دیکتاتور ایران خویشاوندی داشت.

امیرمؤید پسران رشید و زیبا داشت و خود نیز مردی رشید و صاحب داعیه بود، اما داعیهٔ او داعیهٔ شرافتمندانه و وطن‌خواهانه بوده است، بهمین سبب هیچوقت دست از پا خطا نمیکرد، مگر درین اواخر که تهران در معرض هجوم قوای جنگلی قرار گرفته و مازندران نیز مغشوش گردید و بیم آن میرفت که بوسیله قوای سرخ تصرف گردد، امیر مؤید در قلعهٔ «خرش» استحکاماتی بنا نمود و محرک او نیز جمعی از احرار بودند مانند مرحوم حاج آقا شیرازی و مرحوم مستعان‌الملک لیدرهای اعتدالی و و اتفاق و ترقی که بمازندران رفته و امیرمؤید را بقیام مزبور برانگیختند.

لیکن پس از فتوحات قوای دولتی در مازندران و افتتاح مجلس امیرمؤید نیز کناره گرفته و پس از آنکه بار دیگر مستعان‌الملک و دیگران او را بتسلیم اندرز دادند تسلیم بقشون شده با خانواده‌اش وارد مرکز گردید و دو پسرش (......) و (......) که رشیدترین اولاد او بودند وارد نظام شدند و بقسمت گرگان مامور گشتند و امیرمؤید نیز در تهران بی‌تکلیف ولی صورة آزاد میزیست. تا آنکه سردار سپه بریاست وزرائی رسید و روزی شنیدیم که بامر سردار سپه دو پسر امیرمؤید را در گرگان دستگیر کرده‌اند و بسوی مازندران آورده و بلافاصله خبر آمد که آندو را بدون محاکمه و رسیدی بین راه که می‌آورده‌اند بقتل رسانیده‌اند!

این فاجعه علاوه بر اینکه مانند صاعقه بر امیرمؤید وارد شد و چیزی طول نکشید که اورا از پای در انداخت ـ در ما و مردم نیز تأثیر سوء بخشید و یکی از علل استیضاحی که بعدها اقلیت مجلس از سردار سپه کرد مرک این دو تن جوان رشید بود که بدون محاکمه و بزور و قلدری صورت گرفته بود!

بالاخره امیرمؤید در تهران بدرود حیات گفت!


۴۰- سقوط قوام‌السلطنه

دولت قوام‌السلطنه پرکارترین و لایق‌ترین دولتهائی بود که بعد از کودتا

۲۰۰