اول شب عده با ترتیب فوق از صوفیان حرکت کرده سحرگاهان بکنار شهر تبریز رسیدند جنگ بین مدافعین شهر واردوی ملی در گرفت مدافعین شهر تاب مقاومت نیاورده ارتفاعات و پلها و بالاخره ارگ دولتی و تمام شهر باستثناء باغ شمال بتصرف ارودی ملی درآمد و حاج مخبرالسلطنه نیز توقیف و سرهنگ شهاب نیز زندانی گردید.
اهالی و ملیون و آزادیخوهان تبریز با یک روح صمیمیت اردوی نامبرده را استقبال نمود، دستهدسته مسلح و باردو ملحق میشدند حتی قسمت عمدهای از افراد مسلح چریک اردوی «خالو قربان[۱]»
ازدوی ملی به کمک ملیون تبریز مشغول تکمیل سازمان شده بوسیلهٔ بخشنامههای تلگرافی و کتبی تا آنجا که ممکن بود، سایر شهرستانهای کشور و ملت ایران را از نیات خودشان مستحضر مینمودند و اثرات تبلیغات بزنجان و قزوین تأثیر کرده سران ژاندارم اردوی دولتی بخیال الحاق بما افتاده حتی عدهٔ قوای ژاندارم زنجان تلگرافاً از رئیس اردوی ملی تبریز پرسش و کسب دستور نمودند، غیر از مدافعین باغ شمال که قسمت مختصری بود و در خارج شهر همیشه آمادهٔ فرار بودند عدهٔ دیگری هم که قریب ده هزار نفر بودند در ساوجبلاغ تحت امر سرتیپ حبیباللّه خان بودند ناگزیر بطرف تبریز حرکت کردند اردوی ملی هم در تبریز مشغول جمعآوری و تهیهٔ جنگ گردید، ولی در عین حال هم بوسائلی با خود سرتیب حبیباللّه خان داخل مذاکره شده بود که از جنگ خودداری نماید و فرماندهی اردوی ملی را عهدهدار شود و ریاست این کنترکودتا را داشته باشد اما افسوس که در این موقع یک اتفاق غیرمترقبه و یک حادثهٔ غیر منتظر تمام نقشه را برهمزد و اینجاست که بایستی اعتراف کرد که:
قضا چون ز گردون فرو هشت پَر | همه عاقلان کور گردند و کَر |
و همینجاست که باید گفت ملت ایران بحکم قضا و قدر بایست محکوم به ۲۰ سال رقیت بشود و تحت سلطه و استیلای دیکتاتوری بماند و بالنتیجه باین وضع فجیع دچار و پایان یابد.
این اتفاق غیرمنتظر بشرح ذیل بوده است:
- ↑ خالو قربان کُرد از یاران مهم و عمدهٔ میرزا کوچک خان و جزء حزب اتحاد اسلام جنگل بود و بعد از رفتن سردارسپه بگیلان تسلیم شد و بعد او را با عدهاش بزنجان فرستاده بودند و از آنجا به تبریز.