من از روی واقع و کمال خلوص نیت این صحبت را طرح کردم و یک احساس قلبی و نکتهٔ روحی نیز بالبداهه مؤید این گفتار بود و پیشنهاد ایشان ازینراه از طرف من رد شد، و خود من میرزا علیاکبر خان خراسانی را که سردبیر روزنامهٔ «ایران» بود بمدیریت آنروزنامه بآقای رئیسالوزرا معرفی کردم و رئیسالوزرا نیز بیدرنگ و بدون اینکه چانه بزند نظر مرا پذیرفت...
از فردا جمعیت زیادی هر روز در خانهٔ من گرد میآمدند، و از آنجا برخی بیرون آمده در دفترخانهٔ ریاست وزرا رفته وقت ملاقات از رئیسالوزرا خواسته داستانهائی از خانهٔ من و صحبتهای آنجا نقل مینمودند!
این قضایا را رئیس کابینهٔ ایشان «سلطانمحمد خان نائینی» بمن اظهار داشت، و گفت: خوبست کسیرا نپذیرید، گفته شد ممکن نیست، مگر دولت قزاق بگذارد و مانع ورود مردم شود، و حقیقت این بود و سوء قصدی نسبت بدولت سید ضیاءالدین در اندیشهٔ من خطور نکرده بود و باصلاحاتی که وعده داده شده بود امیدوار بودم، امـا فساد اخلاق همگنان بر کسی پوشیده نیست، و بهمین علت مرا هم توقیف کردند و پس از ده روز توقیف در شهربانی بدزاشوب فرستادند، و تا رفتن سید در آنجا بودم و از انزوائی که دیری بود طالب آن بودم استفاده کردم و تصدیق دارم که سید نسبت بمن بد نمیخواست و منظور بدی نداشت ولی پیشآمد چنین پیش آورد...
حاق مطلب این بود من با رژیمیکه او در نظر داشت نمیتوانستم همکاری کنم، از بین بردن همهٔ رجال تربیتشدهٔ ایران از خوب و بد، یعنی همان کاری که بعدها با صبر و حوصله طبق نقشهٔ محافظهکارانهتری صورت گرفت و آنروز با شیوهٔ انقلابی میرفت صورت گیرد اگر هم عملی و مفید مینمود موافق سلیقهٔ اجتماعی من نبود، و نیز نکتهٔ قلبی و احساس روحی که شرحش دشوار است، مرا از پیشنهادهای دوستانهٔ ایشان منصرف داشت.
☆ ☆ ☆
روز دوشنبه ۱۹ جمادیالاخره مطابق دهم حوت، رئیسالوزرا هیئت دولت را بطریق ذیل بحضور شاه معرفی کرد: