برگه:تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، جلد اول.pdf/۱۱۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
تاریخ احزاب سیاسی ایران

آمدم، خواستم بمادرم خبر دهم که تا دو روز دیگر بتهران خواهم آمد و نگران نباشد، سیم مرکز گفتگو میکرد، از اینرو بمرکز قزاقخانه گفتم: پس از آنکه سیم مرکز آزاد شد بخانهٔ من تلفن کن و بمادرم بگو که من با همهٔ آتریاد تهران امروز به ینگی امام رسیده و تا دو روز دیگر بتهران خواهیم آمد.

اندکی بعد قزاقی آمد و بمن گفت سرتیپ احمدآقاخان فرمودند تلفن را توقیف کنید و اجازه ندهید کسی با آن گفتگو کند، من از این دستور چیزی نفهمیدم و کورکورانه اجرا کردم.

غروبی سرتیپ احمدآقاخان مرا فرا خواند، در آنجا برای نخستین بار یک سروان ژاندارم نزد او دیدم و بعد فهمیدم این شخص کاظمخان[۱] نام دارد، سرتیپ از من پرسید امروز شما بتهران تلفن کردید، پاسخ دادم بلی، او نگاهی به کاظمخان کرده بمن گفت چه گفتید، من پیغام خود را که بمرکز تلفن‌خانه قزاقخانه داده بودم باو گفتم، سرتیپ پرسید چرا تلفن کردید؟ پاسخ دادم بمن نفرموده بودید که تلفن مکن و تاکنونهم اطلاعی از وضعیت ندارم تا خود با توجه بدان میفهمیدم که نباید بتهران تلفن کنم و پس از رسیدن قزاق و ابلاغ دستور توقیف تلفن فهمیدم که نباید تلفن کرده باشم ولی موقع گذشته بود.

شاه از دستوری که سردار همایون برای آتریاد تهران داده بود آگاه شده امر کرده بود قزاقان بقزوین برگردند.

بامداد ۳۰ بهمن عدّه از ینگی امام بکرج آمد، اول شب بافسران گفتند انتشار بدهید که فردا بامداد بقزوین برمیگردیم، معلوم بود از تهران بآنها تلفن شده و علت حرکت خودسرانهٔ آتریاد را بتهران پرسیده‌اند و دستور داده‌اند عده بقزوین برگردد، همینطور بقزوین هم تلگراف کرده بودند که عده را برگردانند ولی کلنل اسمایس به امیر موثق گفته بود تیری است رها شده و بر نمگردد.

بامداد یکم اسفند همهٔ عدهٔ هنگ سوار آمادهٔ حرکت شد و فرمان حرکت بسوی تهران دادند، دسته‌هائی از هنگ مأمور شد یکسره براه قم، شهریار و خراسان بروند،


  1. کلنل کاظم خان از جوانان وطن‌خواه و از دوستان سیدضیاءالدین بود و بعد از کودتا حاکم نظامی شد، بعد ریاست ارکان‌حربرا سردار سپه باو واگذار ساخت.
۸۳